عنوان: قتل عمد ارتکابی توسط بالغ کمتر از ۱۸ سال

پیام: در قتل عمد ارتکابی توسط بالغ کمتر از 18 سال، اصل بر رشد و کمال عقل متهم است و در صورت شک و تردید در این خصوص، دادگاه می تواند نظر پزشکی قانونی را دراین ارتباط اخذ کند.
مستندات: ماده 91 قانون مجازات اسلامی 1392-
شماره دادنامه قطعی :
9309970907500136
تاریخ دادنامه قطعی :
1393/06/18
گروه رأی:
کیفری
آراء منتخب پرونده:

عین عبارت چاپ متن متن تجمیعی پرونده

رأی خلاصه جریان پرونده

با عنایت به پرونده محاکماتی و توجهاً به گزارش قبلی این شعبه بر اساس گزارش نیروی انتظامی در تاریخ 03/ 1389/01 نزاع و درگیری در منطقه ...[شهرستان]... واقع و یک نفر مصدوم شده و به بیمارستان منتقل گردیده است. یک نفر به نام س.س. به عنوان شاهد و مطلع اعلام نموده ‌است که: دو نفر به نام‌های الف. و م.ز. مصدوم را مورد ضرب قرار داده‌اند. الف.ز. در تاریخ 1389/04/01 در تحقیقات اظهار داشته است: من و برادرم درگیر شدیم و برادرم او را زد و من نزدم. نام­برده با قرار کفالت به مبلغ پنجاه میلیون ریال راهی زندان شده ‌است مصدوم به نام ع.م. نیز فوت نموده و اولیای ‌دم به نام‌های ف.الف. همسر و ه.م. پدر نام­برده اعلام شکایت کرده‌اند. فردی به نام ر.پ. به عنوان گواه اظهار داشته است: وقتی مصدوم روی زمین افتاده بود او را دیدم و گفت م. او را زده است. س.س. نیز در صفحه 23 گفته است: خودم دیدم که م. با چوب بر سر مرحوم کوبید و دست به طرف گردن او برد که فکر کنم گردن ‌بندش را درآورد و سپس متواری شد. س.م. در صفحه 24 اظهار داشته است: طرفین با هم درگیر شدند و ما آن‌ها را از هم جدا کردیم و م. به سمت منزلش رفت که ناگهان چوب را برداشت و محکم بر سر مقتول کوبید و متواری شد. قرار تأمین متهم الف. که توسط بازپرس به قرار وثیقه تشدید شده بود پس از استماع اظهارات شهود در تاریخ 1389/07/19 به قرار کفالت به وجه‌الکفاله 250 میلیون ریال تخفیف یافته است و با توجه به شناسایی نشدن متهم م. حکم جلب سیار وی صادر و در اختیار اولیای‌ دم قرار گرفته است. متهم الف. در تاریخ 1390/02/20 پس از یک سال بازداشت، با پذیرش کفیل آزاد شده ‌است. در تاریخ 1390/04/08 پس از یک سال و اندی پیگیری بالاخره متهم م.ز. دستگیر شده ‌است. نام­برده در اولین تحقیقات اظهار داشته است: س.س. و ع.م. از کوره ما دزدی کرده بودند و من در کلانتری شکایت کردم و رفتیم قاضی کشیک نبود، در تاریخ 2 یا 3 فروردین داشتم می‌رفتم نان بخرم که نام­بردگان و چند نفر دیگر به نام س.م. و دیگران ایستاده بودند و در حال کشیدن مواد مخدر بودند و مرا صدا کردند و گفتند شکایت خود را پس بگیر و من هم گفتم: اسباب‌های مرا پس بدهید تا شکایتم را پس بگیرم که با من درگیر شدند و ع.م. با لگد به شکم من زد و با یک دست س. و با یک دست م. را گرفته بودم و زنجیر طلای م. پاره شد و جمعیت به من حمله کردند و من یک کشیده به س. زدم و او یک عدد قمه از روی زمین برداشت و به من حمله کرد. بار اول فرار کردم، بار دوم نزدیک آتش بودم یک چوب بلند سر سوخته را برداشتم و هم زمان ع.م. سمت راست و س. سمت چپ بودند و چوب را برای آنان پرتاب کردم که به شانه چپ ع.م. برخورد کرد و چند نفر ما را جدا کردند. وقتی به خانه رفتم، به خانواده گفتم و پدرم گفت: حق نداری بیرون بروی و صدایشان را می‌شنیدم که فحش می‌دادند و ع. هم پشت در فحاشی می‌کرد و می‌گفت باید برایم زنجیر بخرد و آجری را برداشت و به سر خودش می‌کوبید و خودزنی می‌کرد. مادر و پدرم آن‌ها را متقاعد کردند و رفتند، نیم ساعت بعد برادرم الف. به منزل آمد و پوست صورتش کنده شده بود و خواستم بروم شکایت کنم، ولی نرفتم و بعد برادرم را دستگیر کردند و من خودم را معرفی نکردم تا رضایت بدهند و به رفتم. متهم یاد شده با قرار بازداشت موقت، روانه زندان شده ‌است. در تاریخ 1390/04/25 در محل وقوع جرم متهم به بازپرس اعلام داشته است: چوبی برداشتم و از فاصله 3 متری به طرف س. و ع. پرتاب کردم که به سر مرحوم خورد و اصلاً خون‌ ریزی نداشت چوب به سمت چپ سر او برخورد کرد و بنده متواری شدم و اظهارات هیچ کس را قبول ندارم چون همه دروغ می‌گویند. در تاریخ 1390/05/30 بازپرس قرار مجرمیت م.ز. را صادر و در مورد بقیه افرادی که در مظان اتهام قرار گرفته‌اند به دلیل فقد ادله کافی قرار منع تعقیب صادر نموده ‌است و با صدور کیفرخواست پرونده به دادگاه کیفری استان ...ارجاع و در شعبه اول دادگاه کیفری تحت رسیدگی قرار گرفته است. در تاریخ 1390/08/14 پرونده در وقت مقرر تحت رسیدگی قرار گرفته و اولیای ‌دم تقاضای قصاص نموده‌اند. متهم اظهار داشته: قتل عمد نبوده و من می‌خواستم به س. بزنم که ع. یک قدم عقب ‌تر بود و به سر او خورد و اظهارات شهود را قبول ندارم و حتی شهودی که در درگیری بوده‌اند و حامی من بودند اظهارات­شان را قبول ندارم. متهم در جلسه دادگاه برخی اظهارات گذشته خودش را قبول کرده و برخی را منکر شده ‌است. دادگاه وقت رسیدگی را تجدید و برای استماع شهادت شهود آنان را به جلسه دادگاه دعوت نموده ‌است و در تاریخ 1390/10/26 به دلیل مرخصی بودن ریاست دادگاه وقت رسیدگی تجدید و در تاریخ 1390/11/18 در وقت مقرر تشکیل شده ‌است و پس از تحقیقات از اصحاب دعوی ختم رسیدگی اعلام و با توجه به شهادت شهود و اقرار متهم مبنی بر درگیری با مقتول و زدن چوب به وی و سایر ادله موجود در پرونده به استناد بند (ب) از ماده 206، 207، 219 بند دوم ماده 231 و مواد 237 و 265 قانون مجازات اسلامی حکم قصاص نام­برده را صادر نموده ‌است که پس از تجدیدنظرخواهی محکومٌ­ علیه و وکیل وی پرونده به دیوان ‌عالی ‌کشور ارسال و به این شعبه ارجاع شده ‌است. هیئت شعبه در تاریخ 1391/06/20 تشکیل گردیده و پس از قرائت گزارش عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی‌ دادیار دیوان ‌عالی ‌کشور اجمالاً مبنی بر این‌ که: «استدلال دادگاه منطبق با مدارک و مستندات موجود و اقرار متهم و شهادت شهود و نظریه پزشک قانونی است، فلذا عقیده به رد تجدیدنظرخواهی دارم.» در خصوص دادنامه شماره 0133-1390/12/9 تجدیدنظر خواسته مشاوره نموده، چنین رأی می‌دهد: «تجدیدنظرخواهی وکیل محکومٌ‌علیه آقای م.ز. که به موجب رأی دادگاه کیفری استان ... به اتهام ارتکاب قتل عمد به قصاص نفس محکوم شده ‌است، موجه و مستند نیست تا رأی دادگاه را مخدوش نماید. زیرا متهم بعد از این‌ که پس از یک سال و اندی فرار دستگیر شده ‌است به درگیری با مرحوم ع.م. به صراحت اقرار نموده و در اظهارات اولیه به زدن چوب از فاصله 3 متری به سمت چپ سر وی اعتراف نموده ‌است، گرچه بعداً مدعی شده ‌است که: قصد زدن س. را نموده‌ام. شهود حادثه که بعضاً از طرفداران متهم بوده و در دعوا از وی حمایت می‌کرده‌اند نیز اعلام کرده‌اند که متهم با چوب به سر مقتول زد و کسی بین آنان حائل نبود و پزشکی قانونی نیز علت فوت را ضربه به سر دانسته است، لذا استدلال دادگاه فاقد ایراد است و رأی صادره برابر موازین صادر شده و به استناد بند (الف) ماده 265 قانون آئین دادرسی دادگاه­های عمومی و انقلاب در امور کیفری ابرام می‌گردد». با تأیید دادنامه تجدیدنظر خواسته، پرونده به شعبه اول دادگاه کیفری استان ... اعاده شده و دفتر دادگاه دادنامه شماره 531/91 صادره از شعبه 15 دیوان ‌عالی‌ کشور را به طرفین ابلاغ و برابر نامه شماره 00086-1391/09/06 پرونده را جهت اجرای مفاد رأی به دادسرای عمومی و انقلاب ... ارسال می‌نماید. حسب محتویات پرونده (در این مرحله) محکومٌ‌علیه (م.ز.) با ارسال لایحه‌ای که خطاب به ریاست محترم دیوان‌ عالی ‌کشور مرقوم نموده نسبت به دادنامه شماره 00133- 01390/12/9 صادره از شعبه اول دادگاه کیفری استان ... درخواست اعاده ‌دادرسی کرده که درخواست نام­برده به شعبه 6 دیوان‌ عالی ‌کشور ارجاع گردیده، شعبه مرجوعٌ‌الیه با صدور دادنامه شماره 00391- 1392/06/24 با عنایت به این‌که درخواست مستدعی دادرسی متضمن دلیل جدیدی نبوده و خواسته وی با هیچ‌یک از موارد مندرج در ماده 272 قانون آئین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور کیفری انطباق نداشته، قرار رد درخواست صادر و پرونده محاکماتی را عیناً اعاده نموده‌ است. در تاریخ 1392/07/16 خانم ث.د. (مادر محکومٌ­ علیه م.ز.) در نامه‌ای خطاب به ریاست محترم دادگستری استان ... اعلام داشته: «.... از آن‌جا که زمان وقوع حادثه قتل مرحوم ع.م. پسرم کمتر از 18 سال سن داشته و هم اکنون حکم قصاص برایش صادر شده، لذا از جناب عالی تقاضا دارم دستور فرمایید تا به پرونده مجدداً رسیدگی شود». نامه مذکور با پی‌نوشت رئیس کل و ارجاع موضوع به دادستان، دادستان محترم بررسی موضوع و اقدام مقتضی را از دادیار شعبه 4 اجرای احکام درخواست نموده؛ دادیار اجرای احکام نیز در تاریخ 1392/09/10 پرونده را با این عنوان که «نظر به این ‌که مشارٌالیه (م.ز.) در زمان وقوع قتل زیر 18 سال بوده» پرونده را در اجرای ماده 91 قانون مجازات اسلامی 1392 جهت هرگونه اقدام مقتضی به شعبه اول دادگاه کیفری استان ... اعاده و ارسال نموده، شعبه مزبور نیز در مورخه 1392/09/27 با تشکیل جلسه فوق‌العاده ختم رسیدگی اعلام و با صدور دادنامه شماره 00171- 1392/10/01 با این استدلال که: «... دادگاه نظر به بررسی دقیق پرونده احراز این‌ که متهم در زمان وقوع بزه مذکور (قتل) بالغ کمتر از 18 سال بوده و نظر به بررسی دقیق پرونده و نوع و نحوه عمل ارتکابی متهم و نحوه دفاعیات متهم در مراحل مختلف دادرسی که منجر به وقوع قتل موصوف گردیده و این ‌که با توجه به سن و سال متهم شک و شبهه در رشد و کمال عقلی متهم وجود داشته و اساساً بر اساس قوانین موضوعه و قواعد فقه، افراد بالغ کمتر از 18 (سال) اصل بر عدم رشد آنان بوده مگر خلاف آن احراز گردد که در ما نحن ‌فیه رشد متهم احراز و ثابت نگردیده و نظر به این ‌که حسب ماده 11 قانون مجازات اسلامی 1392 و ماده 4 قانون آئین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی و نظر به این‌ که قانون جدیدالتصویب مناسب‌تر و مساعدتر به حال متهم و محکومٌ ­علیه بوده و با رعایت ماده 10 قانون مجازات اسلامی 1392 و با ملاحظه کنوانسیون کودک... و شک و تردید در رشد و کمال عقل متهم با توجه به محتویات پرونده و سن وی و نوع عمل ارتکابی متهم، نحوه دفاعیات متهم...» با استناد به بند (الف) ماده 89 قانون مجازات اسلامی 1392 و با رعایت ماده 612 از قانون مجازات اسلامی 1375 از لحاظ جنبه عمومی بزه ضمن اصلاح و تخفیف مجازات از باب قصاص حکم به محکومیت متهم مذکور به تحمل پنج سال حبس تعزیری (نگه‌داری) با احتساب ایام بازداشت قبلی از نوع نگه‌داری در کانون اصلاح و تربیت و از لحاظ جنبه خصوصی جرم ضمن ساقط شدن حکم قصاص نفس به پرداخت یک فقره دیه کامل یک مرد مسلمان با استناد به مواد 295 (بند الف)، 302، 495 و 496 قانون مجازات اسلامی در حق اولیای ‌دم صادر و اعلام نموده. پس از ابلاغ دادنامه به طرفین، رأی صادره مورد اعتراض اولیای ‌دم قرار گرفته و م.ر. با تقدیم وکالت‌نامه به عنوان وکیل اولیای ‌دم در مهلت قانونی به رأی صادره اعتراض و در این راستا لایحه‌ای که به شماره 92/ 00466- 11/26/ 1392 ثبت اندیکاتور گردیده تقدیم نموده که در صورت لزوم به هنگام شور قرائت خواهد شد. لذا پرونده جهت رسیدگی به تجدیدنظرخواهی معترضین به دیوان ‌عالی ‌کشور ارسال که به این شعبه ارجاع گردیده. هیئت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید. پس از قرائت گزارش آقای شریفی عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای سلیمانی ‌نیا دادیار دیوان ‌عالی ‌کشور اجمالاً مبنی بر: «رأی مقتضی صادر فرمایید.» دادنامه شماره 00171–1392/10/1 تجدیدنظر خواسته مشاوره نموده، چنین رأی می‌دهد:

رأی شعبه دیوان عالی کشور

موضوع پرونده اعتراض و تجدیدنظرخواهی آقای م.ر. به وکالت از آقای س.م. و خانم ف.الف. (اولیای ‌دم مقتول مرحوم ع.م.) نسبت به دادنامه شماره 00171-1392/10/01 صادره از شعبه اول دادگاه کیفری استان ... پیرامون سقوط حکم قصاص نفس متهم م.ز. (به لحاظ این ‌که سن وی کمتر از 18 سال بوده) و تبدیل آن به پرداخت دیه کامله یک مرد مسلمان و پنج سال حبس تعزیری می‌باشد. با عنایت به محتویات پرونده و مفاد رأی صادره، دادگاه محترم در دادنامه تجدیدنظر خواسته اعلام داشته: «... با توجه به سن و سال متهم شک و شبهه در رشد و کمال عقلی متهم وجود داشته و اساساً بر اساس قوانین موضوعه و قواعد فقه (درأ) افراد بالغ کمتر از 18 (سال) اصل بر عدم رشد آنان بوده مگر خلاف آن احراز گردد؛ اولاً: به نظر می‌رسد استدلال دادگاه در خصوص این ‌که اصل بر«عدم رشد آنان بوده» صحیح نمی‌باشد، زیرا برابر ماده 91 قانون مجازات اسلامی سال 1392 که اشعار می‌دارد:«... و یا در رشد و کمال عقل آنان شبهه وجود داشته باشد...» چنین استنباط می‌گردد که اصل«رشد و کمال عقل» اشخاص بالغ زیر 18 سال بوده و«عدم رشد» افراد مذکور«خلاف اصل» است که باید ثابت و احراز گردد(خصوصاً در ما نحن‌ فیه که متهم در زمان ارتکاب جرم 17 سال و 5 ماه و 19 روز سن داشته که عدم رشد عقل وی باید احراز شود). ثانیاً: چنانچه برای اکثریت اعضای هیئت حاکمه دادگاه شک و شبهه در رشد و کمال عقل متهم حاصل شده: 1- لازم است منشاء و مأخذ این شک و شبهه حاصله و علت ایجاد چنین تردیدی اعلام شود. 2- در صورت حدوث شک و شبهه مطابق ماده 91 و تبصره ذیل آن برای تشخیص رشد و کمال عقلی متهم، اوّلاً: دادگاه می‌توانست نظر پزشک قانونی را کسب کند، ثانیاً: برای احراز عدم رشد عقلی متهم و اطلاع از نوع و نحوه اخلاق، رفتار و کردار وی تحقیق از اقوام، بستگان و افرادی که متهم به نحوی با آن‌ها مراوده و رفت و آمد داشته مانند متصدیان امور تحصیلی وی لازم بوده که انجام نشده؛ به هر حال با عنایت به این ‌که موضوع مطروحه (قصاص یا سقوط قصاص) از حساسیت و اهمیت خاصی برخوردار می‌باشد، اقتضا دارد دادگاه محترم با در نظر گرفتن قاعده حرمت دماء مسلم بررسی و تحقیق جامع و گسترده‌ای معمول دارد، علی‌هذا با استناد به بند 2 از قسمت (ب) ماده 265 قانون آئین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور کیفری، به لحاظ نقص تحقیقات دادنامه معترضٌ‌عنه را نقض و رسیدگی مجدد را به همان دادگاه ارجاع می‌نماید.
شعبه 15 دیوان عالی کشور - رئیس و عضو معاون
جعفر قدیانی - مرتضی شریفی

نقد رأی

تعدادموافق: 0 ـ تعدادمخالف: 0

نقدهای شما